24. September 2007

هشدار به (به اصطلاح) روشنفکران

هشدار به (به اصطلاح) روشنفکران
وارد بازی قومها يا ملّتها نشويد
شفاف سازی و نشان دادن گزينه بهتر سياسی برای نيروها و احزاب سياسی که دچار دوگانگی و ترديد در گزينه روش مبارزاتی شده اند، از اهميت بسيار بالايی برخوردار است.
برای مردم ايران بويژه جوانان تشنه به مسائل روز بايد راهکار نشان داد.
پيشاپيش بايد گفته شود که اگر فردی در چارچوب مبارزاتی يک سازمان يا يک حزب اگر گاهی دچار لغزش کوچک شد و يا مدت زمانی را بدنبال تئوری يا نظريه غلط بود، دليل نيست که در زمان و
مکان ديگر هميشه حرف و نظريه غلط را ابراز کند.
البته تا زمانی که آن شخص متوجه خطای خود بشود و از بيراه سياسی يا حزبی به راه درست
گـام بردارد و به جبران گذشته خود بپردازد و به انشعاب حزبی منجر نشود.
مدت زمانی جاروجنجال بر سر رفراندوم بود. اکنون که آرام شده به آزدی به اصطلاح ملتهای ايران
افتاده اند.
من يک زمانی بخاطر آنکه آقای داريوش همايون از خاتمی و جنبش اصلاحات دفاع کرده از حزب
مشروطه کنار کشديدم ولی اين دليل نيست که من امروز از نظر و عقيده داريوش همايون که ضد
تجزيه طلبی است پشتيبانی نکنم. يا فرضاً روزی شاهزاده از فلان گروه حمايت کرده و.....
ما ازپرواز و قانون پرواز سخن می گوييم نه از پرنده خاصی.
پرنده فانی و مردنی است. ما بايد ببنيم چه چيزی امروز برای ميهن ما ايران در درجه اوّل اهميت
قرار دارد و بخاطر ميهن يا وطن بايد از سليقه های شخصی و لغزشهای کوچک گذشت.

امروز موضوع فدراليسم می تواند مانند زهری باشد که منجر به از هم پاشيدن ايران شود.
زيرا اين گروه ها که خود را نمايندگان مردم قوم خود ميدانند، مردم ايران نسبت به آنها بيگانه اند.
آنها در نزد ما يا در مقالات خود سخن دل ربـُا می زند ولی در واقع و در کار تشکيلاتی خود اهداف
نهان خود را پيش می برند. پشت آنها چه کسانی و جرياناتی خوابيده است خدا داند.

کسی که به ايران بزرگ برای همه اقوام می انديشد هيچگاه به دنبال فدراليسم نيست.
فدراليزم می توانست برای آن ايرانی خوب باشد که تمام مردم آن از ريز تا درشت به آن درجه از آگاهی و رشد رسيده باشد که اصلاً نوع و شيوه حکومت جای نگرانی نبوده و نباشد.
برخی ها از سوئيس ،آلمان و اسپانيا سخن می گويند.
آيا همه مردم ايران به آن درجه دسيده اند؟
هنوز برخی همميهنان ممکن است به بخاطر موضوع ناموسی متوجه آزادی زن نشوند و خواهر
يا نزديکان خود به قتل برسانند. هم در کردستان اين موضوع هست هم در خوزستان و هم در مکانهای
ديگر.
اين دوستان هم ميهن که برای خود حزب گروه دسته درست کرده اند بجای آنکه به رشد فرهنگی و
آگاهی آنها بپردازند از جدايی و يا استقلال سخن ميرانند. در آينه خود را نديدند.
ممکن است بگويد آنها از جدايی سخن نمی رانند آنها فقط می گويند آزادی مــلتها !؟
به شما هم ميهنان می گويم اگر قرار باشد هر قومی خود را ملت بنامد. آنگاه اين موضوع در سازمان ملل
بگونه ايی ديگر مورد فهم و درک است. وقتی از کشوری چند مــلت خود را معرفی کنند آنگاه
سازمان ملل می گويد ما از هر کشوری يک ملت می پذيريم اگر چند ملت هستيد پس نخست
تـــعــــيـــن مـــرز کنيد و برای هر ملت نماينده به سازمان ملل ارسال کنيد.
آنگا تازه جنگ ميان کـُـرد ها و آذری ها آغاز ميگردد. زيرا کــُرد ها به آذری ها ميگويند شما
بايد از آذربـايــجان غربی بيرون برويد زيرا سه چهارم آذربايجان غربی کـُرد هستند.
به ما هم که ميگويند فارس شوونيزم و نژاد پرست! آنها نمی دانند که ما حتی مــلت
فارس هم نداريم. ما تنها يک استان بنام استان فارس داريم.
زبان ما نيز آن زبانی نيست که روزگاری آذزی و کـُرد و...به زبان پهلوی سخن ميراندند.
اگر ما پارس ميگوييم و يا جهان بما پرژين يا پرسين می گويد تنها بخاطر نام پارسائيان است که
پارسا از به زبان عربی امروز عبادت و زهد تقوا معنی ميدهد.
در 1200 سال اخير چه کسانی بر ايران حکم راندند؟ آيا جز عربها و ترکهای قاجار و اجانب بودند؟
جز غارت ايران کاری نکردند . البته بجز خاندان پهلوی که جز آبادانی ايران کاری نکردند.

من نمی دانم دوستان از کدام ستم قومی سخن ميرانند. اگر خامنه ايی را که می گوييد او يک
آذری تبار است از خلخالی .موسوی تبريزی موسوی اردبيلی و...
يا مثلاً ياسين اهوازی در پاريس به آقای مناش امير خبرنگار راديو اسرائيل گفت. ما هيگونه
حق و حقوق نداريم و در ادارا ت دولتی راه نداريم!! ايشان آنقدر بيسواد هستند که نمی دانند
شمخانی که خود عرب است و مدتی هم وزير دفاع بود و هم اکنون دارای مقامی در دستگاه همان
رژيمی است که بر ايشان ستم ملی می کند. قرآن عربی که در ايران هم حکومت ميکند ديگر
چه ميخواستيد؟
شما خود گواه هستيد چه کسانی با چه درجه آگاهی ملت خود را نمايندگی می کنند.!
در يک ايران پيشرفته و دمکرات معلوم است که بايد به همه ايرانيان به حقوق مساوی نگريست.
حتی به مردهای مردسالار نيز بايد تفهيم که اين حقوق (داد) مربوط به آزادی زنان نيز ميشود.
زيرا کسانيکه که خود را نماينده به اصطلاح ملت خود ميدانند نمی دانند که آن مردمشان چگونه
به مسئله آزادی زن می نگرند. هنوز در ميان آنها بحث ناموس و قتل ناموسی مطرح است.
پس ديديم که چرا آنها آگاهانه با واژه مــلتها وارد ميدان می شوند. اين يعنی تجزيه.
بسيارخب.
اينگونه حرفها و حرکتها از چهارگوشه ايران 100% نمی تواند پيامد خوبی برای ايران داشته باشد.
اين حرکتها می تواند فقط زمان رضا شاه را تکرار کند.
وقتی رضا شاه به قدرت رسيده بود عربها از جنوب کردها از غرب و..خلاصه از گوشه های مختلف ايران به آشوب پرداختند و رضا شاه مجبور شد بخاطر تماميت ارضی ايران اين شورشيان
مزد بگير از برون مرز را بر سر جايشان بنشاند.
اين مورد می تواند درس خوبی برای آقای شاهزاده رضا پهلوی نيز باشد که فريب برخی از دستياران
خود را نخورد و خود را بيشتر آلوده نکند.
ايشان بايد بدانند بقول شاعر گر ميان ره يارم نـيـی، سربارم چرايی.
امروز دوباره ايران آن تاريخ را تکرار ميکند واگر تکرار کند ما نياز به يک رضا شاه ديگر داريم.
اين را همه ايرانيها می طلبند.
ما خواهان تجزيه نيستيم. ما آزادی را برای همه قومهای ايرانی می خواهيم که ايران به همه آنها به
تناسب تعلق دارد. به يک زندگی به صلح و صفا در کنار هم می انديشيم. زن و مرد با حقوق مساوی
در کنار هم و دوشادوش برای ساختن ايرانی بزرگ و صنعتی ودمکرات.
افسوس بسياری از دوستان خارج نشين متوجه امر ساده امور بين المللی نيز نمی شوند.
بسياری آگاهانه يا برای پول و قدرت دست به اينکارها ميزنند.
وطن و ميهن هميشه يک واژه بيگانه و نامفهوم برايشان بود که ايران مارا به اين روز سياه انداختند
و امروز همه در کشورهای غربی پناهنده شده اند و هنوز انديشه پوسيده خود را به شيوه ديگر و با نام
ديگر و حرب ديگر دنبال ميکنند بی آنکه کوچکترين عرق شرمی بر پيشانی آنها ببنيد.
بی آنکه کوچکترين شرمی از آن ايرانی درمانده در ايران که زندگی اش به تباهی کشيده شده است،
داشته باشند.
من اين را برای روشن شدن نسل جوان و تشنه به دنبال واقعيت ميگويم. در مقاله های خود تند خواهم بود. زيرا زمان لفافه بازی و دورو بودن با مردم ميهن ما گذشته است.
خود را جای آنکسی بگذاريد که در آن جهنم زندگی ميکند. آيا از خود پرسيده ايد اگر موفق نمی شديد
به خارج از کشور بگريزيد و در ايران می مانديد آنگاه چه حالی داشتيد؟
من امروز به موضع گيری درست و بجای حزب مشروطه ايران به موضع فتنه برانگيز فدراليزم و
بحث ملتها آفرين ميگويم. هر حزب ميتواند فراز نشيب داشته باشد.
مهم آنست که هر حزب و سازمانی در راه درست گام بردارد.
در اينجا انتقاد من بيشتر از آقای شهريار آهی است. ايشان بجای آنکه نيروهای پراکنده طيف مشروطه
را بيشتر متحد کند شاهزاده را به برلين و يا شهر ديگر می برد و به چند برگ سوخته لقب اپوزيسيون
ميدهد و برای اتحاد آنها سرگرم است.
من احترام همه دوستان را دارم ولی بموقع از همه انتقاد ميکنم. من خيلی وقت پيش برای اتحاد نيروهای خودی و گردهمايی آنها بارها به ايشان گوشزد کردم ولی گويا ايشان سخت غرق در پيشبرد
رويای افکار درون خود است. اينگونه روياها به قيمت پراکنده شدن نيروها انجاميد.
هر کسی بايد روزی کيفر کار خود را ببنيد.
همانگونه که به ايشان انتقاد کردم به آقای همايون نيز در طی مقاله ايی نوشتم که من مثل ديگران
در حزب در کنار آخوندها با آمريکا نمی جنگم.
درد من آنستکه چرا راه به اين ساده گی و آشکار را نمی بينيم. آيا گزينش را درست سياسی
اينقدر برای شما سخت است؟
فقط انتقاد نيست. همانگونه که گفته شد. اکنون از آقای همايون برای رد مسئله فدراليزم سپاسگذارم.
آزادی و قوانين ايالتی و ولايات بهتر جايگزين فدراليزم ميشود و خطر تجزيه هم وجود ندارد.
ما هر چه خود و نيروهای خودمان را( که منظور همان ميهن پرستان و ايران دوستان است)
يکپارچه تر کنيم مردم بيشتر از داخل متحدتر و اميدوارتر ميشود و بيشتر به نيروی اپوزيسيون ملی
می پيوندند.
اگر آقايان و دوستان و همرزمان اين مسائل ريز و درشت مهم را ناديده بگيرند آنگاه ممکن است
ديگر خيلی دير شده باشد.
برخی دوستان مقاله می نويسند که فلان شخص مانع اتحاد نيروها اپوزيسيون(در پاريس) می شود.!
به آنها بايد گفت آيا شما آنها را براستی نمايندگان مردم ميدانيد؟
آن که از ياسين اهوازی گــاف گنده داد. آنهم که از هم ميهنان کـُرد در جلسه که در پايان شلوغ کردند
و گفتند ما اصلاً رای اکثريت جمع حاضر را قبول نداريم.
اين بار کج خواه ناخواه به سر منزل نمی رسيد و نخواهد رسيد. دمکراسی يک پروسه طولانی است.
آنهم برای ايرانيان که فعلاً فاصله آنها بيشتر است. حرف آخر را در درون ايران خواهند زد نه
کسانيکه خود را به دروغ نمايندگان مردم و يا قوم خود ميدانند. اين رای گيری را از کجا آورده اند
که چند درصد مردم آنها را به نمايندگی برگزيده اند؟
نبود اين امر خود زيرپا گذاشتن اصول اوليه دمکراسی است. تنها و تنها بايد تلاش برای سرنگونی
رژيم اسلامی ايران باشد نه آنکه آنجا بشينند و در مورد حقوق خلقها حرف بزنند!!
گويا آقايان رژيم آخوندی را سرنگون کرده اند و حالا به حقوق خلقها پرداخته اند. ...در خواب بيند
پنبه دانه گه لـُپ لـُپ خورد و گه دانه دانه.
دوستان ابتدا خودسازی کنيد و مردم خود را خوب بشناسيد و سپس موقعيت خود را جامعه و پيرامون
خود بسنجيد. هر کسی آزاد است هر چه ميخواهد بنويسد و يا بگويد.
ولی زمان و آزموده را دوباره آزمايش نکنيد.
با اينکار آزادی و دمکراسی را گرانتر ، خونبارتر و ديرتر بدست خواهيم آورد. ما يک ايران داريم
برای هر ايرانی .
پاينده ايران با فرهنگ باستانی آن. جعفرزاده 17 سپتامبر 2007 برابر با 27 شهريور

Keine Kommentare: